دیوان حافظ – چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت

به نوکِ خامه رقم کرده‌ای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت

نگویم از منِ بی‌دل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَت

مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمت

بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت

ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت

روانِ تشنهٔ ما را به جرعه‌ای دریاب
چو می‌دهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت

همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت





  شاهنامه فردوسی - شكيبايى ايرج و برترى عقلش
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید
از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کلک

(کَ لَ) (اِ.)
۱- نیشتر.
۲- منقل، آتشدان.
۳- (عا.) حیله و فریب. ؛ ~ کسی را کندن الف - کسی را از میان برداشتن. ب - کسی را با توطئه از کار برکنار کردن. ؛ ~ مرغابی ترفند بسیار زیرکانه.

دیدگاهتان را بنویسید