دیوان حافظ – چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت

به نوکِ خامه رقم کرده‌ای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت

نگویم از منِ بی‌دل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَت

مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمت

بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت

ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت

روانِ تشنهٔ ما را به جرعه‌ای دریاب
چو می‌دهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت

همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت





  شاهنامه فردوسی - فراهم آوردن شاهنامه
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استهانت

(اِ تِ نَ) [ ع. ] (مص م.) خوار شمردن، حقیر داشتن.

استهزاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) بر کسی خندیدن، مسخره نمودن.

استهلال

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) ماه نو دیدن.
۲- (مص ل.) پدیدار شدن ماه نو.

استهلاک

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نیست کردن، هلاک کردن.
۲- نیست شدن.

استهوا

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) هوس کردن.
۲- (مص م.) کسی را به هوس انداختن.

استواء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برابر شدن، مانند یکدیگر شدن.
۲- (اِمص.) قرار گرفتن، استقرار.
۳- (اِ.) در جغرافیا دایره‌ای فرضی که مانند کمربندی زمین را به دو نیمکره شمالی و جنوبی تقسیم می‌کند.

استوار

(اُ تُ) [ په. ] (ص مر.)۱ - محکم، پایدار، سخت.
۲- مورد اعتماد، امین.
۳- درجه‌ای در ارتش، میان گروهبان و افسریار.

استوار داشتن

(~. تَ) (مص ل.)
۱- اعتماد داشتن، اعتماد کردن.
۲- باور کردن، درست پنداشتن.

استواران

(اُ تُ) (اِ.) جِ اُستُوار؛ معتمدان، اَمینان.

استوارداشت

(اُ تُ) (اِمص.) یقین، ایمان.

استوارنامه

(~. مِ) (اِمر.) حکمی است که از طرف رؤسای کشورها به سفرا و مأمورین سیاسی داده می‌شود تا اعتبار آن‌ها را نزد رؤسای دول بیگانه استوار سازد. قبلاً به این سند اعتبارنامه گفته می‌شد.

استواری

(~.)۱ - (حامص.)محکمی، سختی.
۲- ثبات، پایداری.
۳- امن یت، اطمینان.

استوان

(اُ تُ) [ په. ] (ص مر.)
۱- استوار، پایدار.
۲- قابل اعتماد، امین.
۳- مضبوط.

استوانه

(اُ تُ نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- ستون.
۲- جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند.

استودیو

(اِ تُ) [ ایتا. ] (اِ.)
۱- کارگاه، اطاق کار.
۲- محل از پیش آماده شده برای ضبط و ثبت صدا و تصویر، کارگاه فیلمبرداری و ضبط صدا.
۳- کارگاه عکاسی.

استون

(اُ) [ په. ] (اِ.) ستون، پایه.

استوه

(اُ)(ص.)
۱- مانده، درمانده.
۲- افسرده، ملول.

استپ

(اِ ت ِ) [ فر. ] (اِ.) جلگه وسیع و بی - درخت، علفزار.

استپ

(اِ سْ تُ) [ فر. ] فرمان ایست، بایست.

استکان

(اِ تِ) [ روس. ] (اِ.) ظرف کوچک استوانه‌ای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار می‌رود.


دیدگاهتان را بنویسید