دیوان حافظ – پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود
مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبتِ شب‌ها که با نوشین لبان
بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود

پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند
مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود

از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد
دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حُسنِ مَه رویانِ مجلس گرچه دل می‌بُرد و دین
بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود

بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود

رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار
دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود

در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد
دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود



  دیوان حافظ - شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گاه

[ په. ] (اِ.)۱ - آهنگ، آواز.۲ - (پس.)به صورت پسوند در نام‌های آهنگ‌های موسیقی به کار رود: سه گاه، چهارگاه.

گاه

۱ - (پس.) علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه، و علامت اسم مکان نیز می‌باشد مانند دانشگاه، آرامگاه.
۲- (اِ.) زمان، وقت.
۳- عصر، دوره.

گاه

[ په. ] (اِ.)
۱- تخت شاهی، سریر.
۲- مسند.
۳- جا، مکان.
۴- بوته زرگران.

گاه به گاه

(بِ) (ق مر.) وقت به وقت، بعضی اوقات.

گاه شمار

(شُ) (ص فا.) کسی که درباره تقویم و اوقات کار می‌کند.

گاه شماری

(شُ یا ش) (اِ.) روش اندازه گیری و تقسیم بندی زمان به بخش‌های مساوی، تقویم.

گاه نامه

(مِ) [ په. ] (اِمر.) تقویم.

گاه گاه

(ق.) به ندرت، کم و بیش.

گاه گدار

(گُ) (ق مر.) (عا.) بندرت، بعضی اوقات.

گاه گیر

(ص فا.)
۱- اسبی که گاه گاه رم می‌کند.
۲- غافل گیر.

گاهبد

(بَ) (ص مر.)
۱- صراف. ۲ -. خزانه دار.

گاهنبار

(هَ) [ په. ] (اِ.) نام شش جشن که ایرانیان به مناسبت آفریده شدن عالم در شش روز برپا می‌کردند.

گاهواره

(رِ) [ په. ] (اِ.) گهواره، وسیله‌ای که کودک را در آن می‌خواباندند.

گاهی

(ق.)
۱- زمانی، هنگامی.
۲- باری، نوبتی، دفعه‌ای.

گاو

(اِ.)
۱- از حیوانات اهلی علفخوار.
۲- نام دومین برج از برج‌های منطقه البروج که خورشید در اردیبهشت ماه در این برج دیده می‌شود، ثور. ؛ ~ ِ پیشانی سفید کنایه از آدم خیلی معروف. ؛ ~ بی شاخ و ...

گاو زمین

(وِ زَ)(اِمر.) گاوی که طبق افسانه‌ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده‌است.

گاو سامری

(وِ مِ)(اِمر.) گاو زرینی که سامری نامی از بنی اسرائیل آن را ساخته بود و مردم را به پرستیدن آن دعوت می‌کرد.

گاو فریدون

(وِ فِ) (اِمر.) نام گاوی که فریدون به هنگام کودکی در مازندران از شیر آن تغذیه می‌کرد. نام این گاو برمایه و برمایون بود.

گاو فلک

(وِ فَ لَ) (اِمر.) برج ثور، دومین برج از برج‌های منطقه البروج که در اردیبهشت خورشید در این برج قرار دارد.

گاو ماهی

(اِمر.) نک گاوزمین.


دیدگاهتان را بنویسید