دیوان حافظ – پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد

از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد

دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
چون نافه بسی خونِ دلم در جگر افتاد

از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد

مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد
بس کشتهٔ دل زنده که بر یکدِگر افتاد

بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد

گر جان بدهد سنگِ سیه، لعل نگردد
با طینتِ اصلی چه کُند، بدگهر افتاد

حافظ که سرِ زلفِ بتان دست کشش بود
بس طُرفه حریفیست کَش اکنون به سر افتاد







  شاهنامه فردوسی - فراهم آوردن شاهنامه
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

مدار

(مَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جای دور زدن و گردیدن.
۲- در اصطلاح جغرافیا عبارت از خطی است که سیارات به دور خورشید می‌پیمایند. ؛ ~ رأس الجدی مدار َ۲۷ ْ۲۳ عرض جنوبی کره زمین که خورشید در روز اول دی ماه به آن عمود می‌تابد و منطقه معتدل جنوبی از پایین آن تا مدار جنوبگان را شامل می‌شود. ؛ ~ رأس السَّرطان مدار َ۲۷ ْ۲۳ عرض شمالی کره زمین که خورشید در روز اول تیرماه بر آن عمود می‌تابد و منطقه معتدل شمالی از بالای آن تا مدار شمالگان را شامل می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید