دیوان حافظ – پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد

از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد

دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
چون نافه بسی خونِ دلم در جگر افتاد

از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد

مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد
بس کشتهٔ دل زنده که بر یکدِگر افتاد

بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد

گر جان بدهد سنگِ سیه، لعل نگردد
با طینتِ اصلی چه کُند، بدگهر افتاد

حافظ که سرِ زلفِ بتان دست کشش بود
بس طُرفه حریفیست کَش اکنون به سر افتاد







  شاهنامه فردوسی - باز آوردن رستم كاوس را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کرمک

(کِ مَ) (اِمصغ.)
۱- نوعی سوپاپ لاستیک دوچرخه که در موقع باد زدن به طور خودکار باز و بسته می‌شود و از خروج باد لاستیک جلوگیری می‌کند.
۲- نوعی کرم کوچک سفید رنگ که در چین‌های مخرج (خصوصاً انسان) تخم ریزی می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید