دیوان حافظ – هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد

دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دستِ دعا نگه دارد

گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد

صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد

غبارِ راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیمِ صبا نگه دارد







  دیوان حافظ - مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آستین افشاندن

(اَ دَ)(مص ل.)
۱- تکان دادن دست و آستین به نشانه عفو یا بخشش.
۲- پشت پا زدن، ترک گفتن.
۳- رقصیدن.
۴- اجازه دادن.

آستین دراز

(دِ) (ص.) طماع، آزمند.

آستین سر خود

(سَ خُ) (ص.)
۱- دارای آستین بدون حلقه که به صورت یک پارچه بریده و دوخته شده‌است.
۲- (کن.) خودسر، به اختیار و خواست خود.
۳- مستقل از دیگران.

آستین پوش

(ص فا.)
۱- فروتن.
۲- مطیع، فرمانبردار.

آستینه

(نِ) (اِمر.) تخم مرغ، خایه.

آستیگماتیسم

(سْ) [ فر. ] (اِ.) عارضه‌ای که بر چشم رسد و به سبب آن، نمی‌توان اندام جسمی را به طور واضح و آشکارا دید. این عیب به علت نامنظم بودن قرنیه (که کروی نباشد) و یا جلیدیه (که نامنظم باشد) ...

آسدست

(دَ) (اِمر.) آسیابی که با دست کار کند.

آسغده

(سَ دِ) (ص مف.) آماده، مهیا.

آسغده

(سُ دِ) (ص مف.) نیم سوز، هیزم نیم سوخته.

آسفالت

[ فر. ] (اِ.) مخلوطی از قیر و شن و ماسه که به رنگ قهوه‌ای یا سیاه است که در پوشش کف خیابان‌ها، جاده‌ها و پشت بام به کار می‌رود.

آسم

[ فر. ] (اِ.) نفس تنگی، اختلال در تنفس به علت انسداد برونش‌ها و آلرژی.

آسمان

(س ِ) [ په. ] (اِمر.)
۱- سپهر، فلک.
۲- هر یک از طبقات هفتگانه یا نه گانه افلاک در نظر قدما، فلک.
۳- یکی از ایزدان.
۴- روز بیست و هفتم از هر ماه خورشیدی. ؛ ~ به زمین آمدن کنایه ...

آسمان جل

(~. جُ) (ص مر) تهیدست، فقیر.

آسمان دره

(~. دَ رُِ) (اِمر.) کاهکشان، کهکشان.

آسمان روز

(~.) (اِمر.) نام روز بیست و هفتم از هر ماه خورشیدی.

آسمان سنج

(~. سَ) (ص فا.) طالع بین.

آسمان غرنبه

(~. غُ رُ بِ) (اِمر.) (عا.) = آسمان غرغره. آسمان غرش: رعد، تندر.

آسمان غره

(~. غُ رُِ) (اِمر.) نک آسمان غرنبه.

آسمان و ریسمان

(~ُ) (اِمر.) حرف‌های بی سر و ته، سخن‌های بی فایده.

آسمانخانه

(~. نِ) (اِمر.) سقف، آسمانه.


دیدگاهتان را بنویسید