دیوان حافظ – نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بُوَد گر محکِ تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هر که در او غَش باشد

خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رُخ که به خونآبه مُنَقَّش باشد

ناز‌پروردِ تَنَعُّم نبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد

غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد

دلق و سجادهٔ حافظ ببَرَد باده‌فروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَه‌وَش باشد




  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر زادن زال
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بهیزک

(بِ زَ) [ په. ] (اِ.) پنج روز آخر سال. به نام‌های: اهنود، اشتود، سپنتمد، و هوخشتر، و هیشتوایشت، که مأخوذ از نام پنج فصل گاثه‌ها می‌باشد. در ایران باستان هر ماه سی روز بوده‌است بنابراین به آخر سال یعنی پایان اسفند، پنج روز می‌افزودند تا سال سیصدوشصت وپنج روز کامل شود. در فارسی پنجه یا پنجه دزدیده و پنجک، و در عربی خمسه مسترقه و در پهلوی بهیزک یا وَهیچک و اندرگاه نامیده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید