دیوان حافظ – نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بُوَد گر محکِ تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هر که در او غَش باشد

خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رُخ که به خونآبه مُنَقَّش باشد

ناز‌پروردِ تَنَعُّم نبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد

غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد

دلق و سجادهٔ حافظ ببَرَد باده‌فروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَه‌وَش باشد




  دیوان حافظ - تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق ؟
که با تو شرح دهد مشکلی که مندارم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بندهشن

(بُ دَ هِ شْ)۱ - اصل آفرینش، آفرینش نخستین.
۲- نام یکی از کتاب‌های دینی زرتشتی که حاوی اساطیرِ مربوط به خلقت جهان می‌باشد. از این کتاب دو نسخه موجود است. یکی بندهشن هندی و یکی بندهشن ایرانی.

دیدگاهتان را بنویسید