دیوان حافظ – نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بُوَد گر محکِ تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هر که در او غَش باشد

خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رُخ که به خونآبه مُنَقَّش باشد

ناز‌پروردِ تَنَعُّم نبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد

غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد

دلق و سجادهٔ حافظ ببَرَد باده‌فروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَه‌وَش باشد




  شاهنامه فردوسی - رسيدن زال به نزديك سام
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نامهٔ پیچیده را چون آب خواندن حق ماست
کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اسپاسم

( اِ ) [ فر. ] (اِمص.)انقباض ناگهانی یک یا چند عضله که با درد شدیدی همراه است، تنجش، گرفت (فره).

دیدگاهتان را بنویسید