دیوان حافظ – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟
خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟
گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او
گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت

گفته‌ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت

خوش خِرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور
دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت

گرچه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست
ای همه جایِ تو خوَش، پیشِ همه جا میرمت








  شاهنامه فردوسی - خواب ديدن سام از چگونگى كار پسر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مخند ای صبح بی هنگام که امشب سازشی دارد
نوای مرغ شب بسا خاطر اندوهناک من
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بلغار

(~.) (اِ.)
۱- هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان.
۲- قومی از نژاد اسلاو.
۳- قومی از نژاد ترک که در سده‌های اول میلادی به دشت‌های روسیه رانده شدند.
۴- هر یک از افراد آن قوم.

دیدگاهتان را بنویسید