دیوان حافظ – مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد
هدهد خوش‌خبر از طَرْفِ سبا بازآمد

برکش ای مرغِ سحر نغمهٔ داوودی باز
که سلیمانِ گل از بادِ هوا بازآمد

عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد

مردمی کرد و کرم لطفِ خداداد به من
کـ‌آن بتِ ماه‌رخ از راهِ وفا بازآمد

لاله بویِ میِ نوشین بشنید از دمِ صبح
داغ‌دل بود، به امّیدِ دوا بازآمد

چشمِ من در رهِ این قافلهٔ راه بماند
تا به گوشِ دلم آوازِ دَرا بازآمد

گرچه حافظ دَرِ رَنجِش زد و پیمان بِشکست
لطفِ او بین که به لطف از درِ ما بازآمد



  دیوان حافظ - یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانه کیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آبج

(بَ) (اِ.)
۱- نشانه کمان گروهه.
۲- آلتی در زراعت. آبچ نیز گویند.

دیدگاهتان را بنویسید