دیوان حافظ – مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد
هدهد خوش‌خبر از طَرْفِ سبا بازآمد

برکش ای مرغِ سحر نغمهٔ داوودی باز
که سلیمانِ گل از بادِ هوا بازآمد

عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد

مردمی کرد و کرم لطفِ خداداد به من
کـ‌آن بتِ ماه‌رخ از راهِ وفا بازآمد

لاله بویِ میِ نوشین بشنید از دمِ صبح
داغ‌دل بود، به امّیدِ دوا بازآمد

چشمِ من در رهِ این قافلهٔ راه بماند
تا به گوشِ دلم آوازِ دَرا بازآمد

گرچه حافظ دَرِ رَنجِش زد و پیمان بِشکست
لطفِ او بین که به لطف از درِ ما بازآمد



  شاهنامه فردوسی - رفتن فريدون به جنگ ضحاك
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا دامن از من کشیدی ای سر و سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گرگین

(گَ) (ص مر.) کسی که بیماری گَر دارد.

گرگینه

(گُ نِ) (اِمر.) پوستین.

گری

(~.) (حامص.) بیماری جرب.

گری

(گَ) (پس.) در ترکیب با بعضی واژه‌ها، معنای حاصل مصدری می‌دهد. مانند: دادگری.

گری

(~.) (اِ.)
۱- پیمانه، کیل.
۲- جریب.

گریان

(گِ) (ص فا.) در حال گریستن، کسی که گریه می‌کند.

گریاندن

(گِ دَ) (مص م.) وادار به گریه کردن، به گریه انداختن.

گریبان

(گَ) (اِمر.) بخشی از جامه که گردن را در برمی گیرد، یقه.

گریبانگیر

(~.) (ص فا.) مبتلا سازنده، دامن - گیر.

گریبانگیر شدن

(~. شُ دَ) (مص ل.) دچار شدن، دامن گیر شدن.

گریبانی

(~.) (اِ.) جامه‌ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند.

گریج

(گُ) (اِ.)
۱- بیغوله و زندان.
۲- خانه کوچک.

گریختن

(گُ تَ) [ په. ] (مص ل.) در رفتن، به هزیمت شدن.

گریز

(گُ) (اِ.) گریختن، فرار کردن، رهایی.

گریز زدن

(~. زَ دَ)(مص ل.)۱ - هنگام نوشتن یا سخن گفتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن.
۲- فرار کردن.

گریزان

(~.) (ق.) گریزنده، در حال فرار.

گریزه

(گُ زَ یا زِ) (اِ.) قاچاق.

گریزپا

(~.) (ص مر.)
۱- فراری.
۲- بی دوام.

گریس

(گِ) [ انگ. ] (اِ.) روغن، چربی.

گریستن

(گِ تَ) [ په. ] (مص ل.) گریه کردن.


دیدگاهتان را بنویسید