دیوان حافظ – من و انکار شراب این چه حکایت باشد

من و انکار شراب این چه حکایت باشد

من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟
غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد

تا به غایت رهِ میخانه نمی‌دانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است
عشق کاری‌ست که موقوف هدایت باشد

من که شب‌ها رهِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرَم چه حکایت باشد؟

بندهٔ پیرِ مغانم که ز جهلم بِرَهانْد
پیرِ ما هر چه کُنَد عینِ عنایت باشد

دوش از این غصه نَخُفتَم که رفیقی می‌گفت
«حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد»





  شاهنامه فردوسی - گرفتن شاه هاماوران كاوس را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آشیان بی طایر دستانسرا ویرانه به
چند با دلمردگی ها پاس تن باید مرا؟
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پاسخ

(سُ) [ په. ] ( اِ.)
۱- جواب. مق. سؤال.
۲- اطاعت.
۳- پذیرفتگی.
۴- کیفر، مکافات.
۵- عوض، پاداش.
۶- تعبیر خواب، گزارش رویا.

دیدگاهتان را بنویسید