دیوان حافظ – منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است

گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است

مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیه‌گاهِ من است

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است


  شاهنامه فردوسی - شكيبايى ايرج و برترى عقلش
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نشد ز نسخهٔ دل نقطه‌ای مرا معلوم
اگر چه عمر به تصحیح این رساله گذشت
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پا

[ په. ] ( اِ.) = پای:
۱- یکی از اندام‌های بدن از بیخ ران تا سرپنجه.
۲- واحدی برای طول برابر با یک قدم متوسط، گام.
۳- بخش پایین هر چیزی.
۴- اساس، پایه.
۵- (کن.) تاب و توان، نیرو. ؛ این ~ آن ~ کردن (کن.) مردد بودن، دو دل بودن. ؛ سر از ~ نشناختن با اشتیاق سوی مقصود رفتن. ؛~ را کج گذاشتن کار زشت و ناپسند کردن. ؛از ~افتادن خسته شدن، از کار افتادن. ؛از ~ در آمدن ضعیف شدن، مردن. ؛ ~پیش گذاشتن (عا.) اقدام کردن به امری. ~ ؛~توی کفش کسی کردن (عا.) با او در افتادن، به آزار او برخاستن. ~ ؛ در هوا ماندن (عا.) بدون تکلیف ماندن. ~ ؛ را توی یک کفش کردن (عا.) روی عقیده خود پافشاری کردن، لجاج ورزیدن.

دیدگاهتان را بنویسید