دیوان حافظ – منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است

گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است

مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیه‌گاهِ من است

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است


  شاهنامه فردوسی - خواب ديدن سام از چگونگى كار پسر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چخنده

(چَ خَ دِ) (ص فا.)
۱- کوشنده، ساعی.
۲- ستیزه کننده.
۳- دم زننده.

چخیدن

(چَ دَ)(مص ل.)
۱- کوشیدن.
۲- ستیزه کردن.

چخیده

(چِ دِ) (ص مف.)
۱- کوشیده.
۲- ستیزه کرده شده.
۳- دم زده.

چخین

(چَ) (ص.) چرکین، چرک آلود.

چدن

(چَ دَ) (مص م.)
۱- چیدن میوه و مانند آن.
۲- برگزیدن و جدا کردن.

چدن

(چُ دَ) (اِ.) فلزی است مرکب از آهن و زغال که تقریباً صدی پنج کربن دارد.

چر

(چُ) (اِ.) = چل. چول: آلت تناسلی مرد، جل.

چرا

(چَ) (اِمص.) چریدن.

چرا

(چِ) از ادات استفهام به معنی برای چه ¿

چرابه

(چَ بِ) (اِ.) چربی ای که روی شیر بندد.

چراخوار

(چَ خا) (اِمر.) چراگاه.

چراغ

(چِ) [ په. ] (اِ.) آلتی که در تاریکی آن را روشن کنند و آن دارای اقسامی چند است. ؛~ چشمک زن نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه‌ای خاموش و روشن می‌شود. ؛~ ...

چراغ بره

(~. بَ رِ) (اِمر.) نک چراغواره.

چراغانی

(چِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به چراغان ؛ چراغ‌های بسیاری که در جشن‌ها و عروسی‌ها روشن کنند.
۲- مجلس شادمانی که در آن چراغ‌های بسیار روشن کنند.

چراغله

(چَ غَ لِ) (اِمر.) کرم شب تاب.

چراغواره

(چِ رِ) (اِمر.) قندیل، جاچراغی از جنس شیشه که چراغ را در آن گذارند تا باد آن را خاموش نکند.

چراغپا

(~.) (اِمر.) = چراغپایه:
۱- پایه چراغ، آن چه که چراغ را روی آن گذارند.
۲- حالت ایستادن اسب هنگامی که هر دو دست خود را بلند کند و روی دو پای خویش بایستد.

چراغک

(چِ غَ) (اِمصغ.) کرم شب تاب.

چراغینه

(چِ) (اِمر.) کرم شب تاب.

چرامین

(چَ) (اِمر.)
۱- چراگاه.
۲- کاه، علف.


دیدگاهتان را بنویسید