دیوان حافظ – مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمهٔ عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان، خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست

  دیوان حافظ - یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانه کیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آتش

(تَ یا تِ) [ په. ] (اِ.) شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش. ؛آب در ~داشتن یا بودن کنایه از: کم شوق بودن. ؛ ~ کسی تند بودن کنایه از: سخت متعصب و پرشور بودن. ؛ ~ زیر خاکستر کنایه از: فتنه و آشوب پنهانی.

دیدگاهتان را بنویسید