دیوان حافظ – مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد








  دیوان حافظ - ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارز

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- بها، قیمت، ارزش.
۲- پول خارجی، پول بیگانه. ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می‌شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک‌های مجاز و به نرخ دولتی می‌فروشد. ؛ ~ دانشجویی ارزی که دولت به دانشجویان خارج از کشور برای ادامه تحصیل می‌دهد. ؛ ~ شناور ارزی که بهای آن ثابت نیست و براساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. ؛ ~ رقابتی ارزی که از سوی دولت در رقابت با بازار آزاد عرضه می‌شود. ؛ ~ صادراتی ارزی که از طریق فروش کالای صادراتی تأمین می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید