دیوان حافظ – مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد








  شاهنامه فردوسی - هنر نمودن زال در پيش منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گشادن

(گُ دَ)
۱- (مص م.) آزاد کردن، باز کردن.
۲- فتح کردن.
۳- جدا کردن.
۴- چاره کردن، حل کردن.
۵- روان کردن، جاری ساختن.
۶- گشودن یا گشوده شدن.
۷- خلاص کردن، رها کردن.
۸- شاد کردن.
۹- روان کردن (شکم و مانند آن).
۱۰ - راست شدن، درست شدن.
۱۱ - جدا شدن، منفصل شدن.
۱۲ - قطع رابطه کردن، گسستن.

دیدگاهتان را بنویسید