دیوان حافظ – مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد








  دیوان حافظ - مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نیست ما را پای رفتن از گرانجانی چو کوه
کاش کز فیض اجل عمر شهابی داشتم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

استامبولی

(اِ بُ) (ص نسب.) = استانبولی. اسلامبولی:
۱- آن چه منسوب به استامبول باشد.
۲- از مردم استامبول (ترکیه)، اهل استامبول.

دیدگاهتان را بنویسید