دیوان حافظ – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟

مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را به فریادِ دَف و نِی بخش
که سازِ شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد

مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ
که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد




  شاهنامه فردوسی - پادشاهى زوطهماسپ
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آب آوردن

(وَ دَ) (مص ل.) نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری آب از چشم روان می‌گردد.

دیدگاهتان را بنویسید