دیوان حافظ – مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کُنَد

ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کُنَد

چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کُنَد

کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کُنَد

شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کُنَد


  دیوان حافظ - کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ما را نسیم کوی تو از خاک بر گرفت
خاشاک را به غیر صبا دستگیر نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کج دار مریز

(~. مَ) (ص.) (عا.) رفتار همراه با احتیاط و مدارا.

دیدگاهتان را بنویسید