دیوان حافظ – مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کُنَد

ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کُنَد

چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کُنَد

کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کُنَد

شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کُنَد


  شاهنامه فردوسی - كشته شدن اغريرث به دست برادر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گویی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

چاپ

[ هند. ] (اِ.) نقش کردن نوشته‌ها و تصاویر روی کاغذ به وسیله ماشین‌های ویژه این کار، طبع. ؛~ سنگی طبع نوشته‌ها و غیره به وسیله تحریر بر روی صفحه مخصوص و انعکاس آن بر روی کاغذ. ؛~ سربی طبع نوشته‌ها و غیره به وسیله حروف سربی. ؛~ مسطح طبع نوشته‌ها به وسیله حروف چاپی. ؛~ سیلک نوعی طریقه چاپ بر روی مقوا، چرم، پارچه و مانند آن بااستفاده از پارچه ابریشمی (ارگاندی). ؛~ افست نوعی طریقه چاپ توسط زینگ.

دیدگاهتان را بنویسید