دیوان حافظ – مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کُنَد

ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کُنَد

چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کُنَد

کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کُنَد

شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کُنَد


  دیوان حافظ - پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فراز چرخ نیلی ناله مستانه ای دارد
دل از بام فلک دیگر نمی آید فرود امشب
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اتکال

(اِ تِّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- توکل کردن.
۲- کار خود را به دیگری واگذاشتن و به او اعتماد کردن.
۳- تسلیم شدن. ؛ ~ به خدا توکل کردن به خدا.

اتیان

( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آوردن.
۲- مانند و نظیر چیزی را آوردن.
۳- (مص ل.) انجام دادن.
۴- آمدن.

اتیلن

(اِ لِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است بی رنگ، کم رایحه و آن را به وسیله اخراج آب از الکل به وسیله اسید سولفوریک به دست می‌آورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. نشانه آن در شیمی ...

اتینا

(اَ تَ یا تِ) (اِ.)
۱- حشرات کوچک.
۲- کنایه از: آدم فرومایه.
۳- خرج بیهوده.

اتیکت

(اِ کِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- برچسب.
۲- رسوم، تشریفات.

اثأب

(اَ ءَ) [ ع. ] (اِ.) = ثأب: درختی است که از چوب آن مسواک سازند.

اثاث

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جنس، کالا.

اثاثیه

(اَ یِ) [ ع. ] (اِ.) صورت غلط ولی مصطلح اثاثه.

اثاره

(اِ رِ) (مص م.)
۱- انتقام.
۲- برانگیختن.

اثافی

(اَ) [ ع. ] (اِ.) ج. اثفیّه.
۱- پایه دیگدان، اجاق.
۲- نام چند ستاره‌است مقابل رأس - القدر، شلیاق.
۳- سه سنگ زیر دیگ.
۴- جماعت.

اثبات

( اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ثابت گردانیدن.
۲- نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه.

اثبات

( اَ) [ ع. ] (ص.) جِ ثَبَت ؛ معتمدان.

اثر

(اَ ثَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - نشان و علامت باقی - مانده از هر چیز.
۲- جای پا، نشان قدم.
۳- حدیث، روایت.
۴- داغ.
۵- تأثیر.
۶- تألیف، تصنیف.
۷- یادبود.

اثرطراز

(~. طَ) [ ع - فا. ] (اِفا.)
۱- مورخ.
۲- نویسنده.

اثرم

(اَ رَ) [ ع. ] (ص.) کسی که دندان پیشین وی افتاده باشد.

اثفیه

(اِ یا اُ یِ) [ ع. اثفیه ] (اِ.) دیگ پایه سنگین، سنگی که زیر دیگ نهند.

اثقال

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ثَقَل، ثِقل.
۱- بارهای گران، گران بها، اسباب.
۲- اشیاء نفیس، چیزهای گرانبها.
۳- رخت‌های مسافر.

اثقال

( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.)گرانبار کردن.
۲- (مص ل.) گرانبار شدن.

اثلم

(اَ لَ) [ ع. ] (ص.) رخنه دار، رخنه یافته.

اثم

( اِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- گناه، خطا.
۲- کاری که کردن آن روا نباشد.


دیدگاهتان را بنویسید