دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - باز آوردن رستم كاوس را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پنجه

(پَ جِ) (اِ.)
۱- مخفف پنجاه.
۲- پنج انگشت با کف دست و پا باشد از انسان و حیوانات دیگر، پنج انگشت دست از مچ تا سر انگشتان.
۳- چنگال، جنگ، برثن، مخلب.
۴- پنج انگشت بدون کف دست.
۵- دست.
۶- صورت دستی که از طلا و نقره سازند و به مشاهد مقدس برای نیاز فرستند.
۷- گلوله‌های سنگ که دیدبانان برای جنگ نگاهدارند.
۸- سنگ منجنیق.
۹- سنگی که از کشتی به کشتی غنیم اندازند.
۱۰ - پنجه دزدیده.
۱۱ - ماهی.
۱۲ - دام و قلاب و شست ماهی.
۱۳ - قسمت زبرین دسته تار که گوشی بدان پیوندند.
۱۴ - واحدی برای شمارش هر مرحله ساز زدن است.
۱۵ - رقصی که جمعی دست یکدیگر را گیرند و با هم رقصند.

دیدگاهتان را بنویسید