دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - نامه نوشتن كاوس نزديك شاه مازندران
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زندگی هنگامه ی فریادهاست
سرگذشت درگذشت یادهاست
«مشفق کاشانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پشت بند

(~. بَ) (اِمر.)
۱- هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد.
۲- (عا.) آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند.
۳- کوله بار.
۴- (ق.) بلافاصله، بی درنگ.

دیدگاهتان را بنویسید