دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - پادشاهى فريدون پانصد سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

غم به هر جا که رود سرزده آید، به دلم
چه کنم؟ خانه ی من بر سر راه افتاده است
«سنجر کاشانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آراسته

(تِ)
۱- (ص مف.) مزیُن، زینت شده.
۲- منظّم.
۳- (ص.) آماده، مهیّا.
۴- آهستگی، درنگ.
۵- آسایش، راحتی.
۶- خاموشی، سکوت.
۷- امن، امان.
۸- بستر، خوابگاه.
۹- جایگاه، مقام.
۱۰ - جای خلوت.
۱۱ - (ق.) آهسته، به تأنی.
۱۲ - اطمینان خاطر.

دیدگاهتان را بنویسید