دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - رزم كاوس با شاه هاماوران
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذره خاک در تو بودی کاج
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

هفت رنگ

(~. رَ)
۱- (اِمر.) از قدیم هفت رنگ را از میان رنگ‌ها اصلی دانسته‌اند (سبح الوان) و آن‌ها عبارتند از: الف - به قولی: سیاه، خاکی (خاکستری)، سرخ، زرد، سفید، کبود، زنگاری. ب - و به قولی: زرد، آبی، نارنجی، سرخ، بنفش، سبز، نیلگون. ضح - قدما هر رنگ را به یکی از سیارات هفتگانه و یکی از روزهای هفته نیز اختصاص می‌دادند؛ از این قرار: زرد (آفتاب - یکشنبه)، آبی (ماه - دوشنبه)، نارنجی (مریخ - سه شنبه)، سرخ (عطارد - چهارشنبه)، بنفش (مشتری - پنجشبنه)، سبز، (زهره - آدینه)، نیلگون (زحل - شنبه).
۲- نام گلی است در هندوستان و آن هفت رنگ دارد.
۳- (ص مر.) چیزی که به هفت رنگ منقش باشد، هر چیز منقش.

دیدگاهتان را بنویسید