دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - آشتى خواستن پشنگ از كى‏ قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
آغوش گل این بوی ندارد که تو داری
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

مدار

(مَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جای دور زدن و گردیدن.
۲- در اصطلاح جغرافیا عبارت از خطی است که سیارات به دور خورشید می‌پیمایند. ؛ ~ رأس الجدی مدار َ۲۷ ْ۲۳ عرض جنوبی کره زمین که خورشید در روز اول دی ماه به آن عمود می‌تابد و منطقه معتدل جنوبی از پایین آن تا مدار جنوبگان را شامل می‌شود. ؛ ~ رأس السَّرطان مدار َ۲۷ ْ۲۳ عرض شمالی کره زمین که خورشید در روز اول تیرماه بر آن عمود می‌تابد و منطقه معتدل شمالی از بالای آن تا مدار شمالگان را شامل می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید