دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  دیوان حافظ - نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ویبراتور

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی برای خارج کردن حباب‌های هوا از داخل بتون تازه.
۲- سیستمی که قبل از زنگ خوردن موبایل باعث لرزش آن می‌شود، لرزانه (فره).

ویتامین

[ فر. ] (اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیه مختلف وجود دارند و وجود آن‌ها در جیره غذایی کاملاً ضروری است و کمبود آن‌ها منجر به امراض مختلفی می‌شود. ویتامین‌ها انواع بسیار دارند: آ، ای، ب ۱، ب ۲، ب ...

ویترای

[ فر. ] (اِ.)
۱- شیشه‌ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند.
۲- نوعی نقاشی بر روی شیشه.

ویترین

[ فر. ] (اِ.) قفسه شیشه‌ای.

ویحک

(وِ یا وَ حَ) [ ع. ] (شب جم.) افسوس بر تو، خوشا بر تو، کلمه‌ای است که در مقام ترحم گفته می‌شود.

وید

(اِ.) چاره، علاج.

ویدا

(وَ یْ) (ص.) آشکار، پیدا.

ویدا

(ص.)
۱- کم، اندک.
۲- گم، ناپیدا.

ویدیو

(یُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون.

ویدیو کلوپ

(~. کُ) [ فر. ] (اِمر.) محلی برای کرایه دادن فیلم‌های ویدیویی.

ویر

[ په. ] (اِ.)
۱- هوش، فهم.
۲- یاد، ذهن.

ویر

(اِ.) ناله، فریاد.

ویر

(اِ.) (عا.) میل و هوس شدید به چیزی.

ویر گرفتن

(گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) هوس شدید به چیزی کردن.

ویرا

[ په. ] (ص.) یادگیرنده، آموزنده، کسی که حافظه خوب دارد.

ویراستار

(اِ.) آن که دست نوشته نویسنده یا مترجم را تصحیح، پیراسته، تنظیم و برای چاپ و نشر آماده می‌سازد.

ویراستن

(تَ) (مص م.) پیراستن، آراستن.

ویران

(ص.) خراب.

ویرانه

(نِ) (اِ.) خرابه.

ویراژ

[ فر. ] (اِ.) حرکت وسیله نقلیه‌ای که مرتب به چپ و راست رود.


دیدگاهتان را بنویسید