دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - پرسيدن سهراب نام سرداران ايران را از هجير
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نکره

(نَ کِ رِ یا رَ) [ ع. نکره ]
۱- (ص.) ناشناس، غیرمعروف.
۲- (عا.) انسان یا حیوانی که هیکل درشت و بدقواره دارد.
۳- (اِ.)اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست. نشانه نکره در فارسی «ی» است که ...

نکس

(نَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- سرنگون کردن.
۲- (مص ل.) سر خود را از شرم به زیر افکندن.

نکس

(نُ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بازگشتن بیماری.
۲- (اِمص.) بازگشت ناخوشی.

نکهت

(نَ یا نُ هَ) [ ع. نکهه ] (اِ.)
۱- بوی خوش.
۲- بوی دهان.

نکو

(نِ) (ص.) نیکو.

نکول

(نُ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- برگردیدن و روگرداندن از چیزی.
۲- ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن.
۳- خودداری کردن از پرداخت وجه حواله، برات و مانند آن.

نکوهش

(ن ه) (اِمص.) سرزنش، ملامت.

نکوهیدن

(نَ یا ن دَ) (مص م.) سرزنش کردن، ملامت کردن.

نکویی

(نِ) (حامص.) نیکی، نیکویی.

نکیر

(نَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- انکار.
۲- نکیر و منکر، دو فرشته‌ای که پس از مرگ انسان درباره اعمالش از او پرسش می‌کنند.

نگاتیو

(ن) [ فر. ] (اِ.) منفی، متضاد پوزیتیو.

نگار

(ن) (اِ.)۱ - نقش، تصویر.
۲- بت.
۳- معشوق، محبوب.

نگارخانه

(~. ن) (اِمر.)
۱- خانه‌ای که با نقش و نگار آراسته شده باشد.
۲- کتاب مانی نقاش.
۳- گالری، جایی که در آن تابلوهای نقاشی را به نمایش می‌گذارند.

نگارستان

(~. ر) (اِمر.)
۱- جایی که دارای انواع نقش و نگار و نقاشی باشد.
۲- کارگاه نقاشی.

نگارش

(ن ر) (اِمص.) نوشتن.

نگارگر

(ن گَ) (ص فا.) نقاش، صورتگر.

نگاری

(ن) (اِ.) وسیله‌ای که با آن شیره تریاک را می‌کشند.

نگاریدن

(نِ دَ) (مص م.) نک. نگاشتن.

نگارین

(نِ) (ص نسب.)
۱- هرچیز رنگ آمیزی شده و آرایش شده.
۲- محبوب، معشوق.

نگاشتن

(نِ تَ) (مص م.)
۱- نقش و نگار کردن.
۲- نوشتن.


دیدگاهتان را بنویسید