دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  دیوان حافظ - صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست
ز میزبانی مردم خجالتی که مراست
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نصران

(نَ) [ ع. ] (اِ.) ترسا. ج. نصاری.

نصرانی

(نَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به نصران ؛ ترسایی.

نصرت

(نُ رَ) [ ع. نصره ] (اِمص.) یاری، کمک.

نصف

(نِ) [ ع. ] (اِ.) نیمه، یک دوم از هر چیز.

نصف العمر

(نِ فُ لْ عُ) [ ازع. ] (ص.) بسیار ترسیده و رنج کشیده، دچار اضطراب و اندوه.

نصف النهار

(نِ فُ نَّ) [ ع. ]
۱- (اِمر.) نیمروز، هنگام ظهر.
۲- نیم دایره‌ای که از یک قطب شروع و به قطب دیگر ختم می‌شود و به وسیله آن طول جغرافیایی هر محل مشخص می‌شود.

نصفت

(نَ صَ فَ) [ ع. نصفه ] (اِ.) انصاف، عدل، داد.

نصفه

(نِ فِ) (اِ. ق.) (عا.) نیمه.

نصفی

(نِ فِ) (اِ.) نوعی جام شراب.

نصل

(نَ) [ ع. ] (اِ.) پیکان، نیزه. ج. نِصال، نصول و انصل.

نصوح

(نَ) [ ع. ]
۱- (ص.) نصیحت کننده، اندرزگو.
۲- (اِ.) توبه خالص و حقیقی که شکسته نشود.

نصوص

(نُ) [ ع. ] (اِ.) جِ نص.

نصیب

(نَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بهره، قسمت.
۲- بخت، اقبال. ج. انصبه.

نصیح

(نَ) [ ع. ] (ص.) نصیحت کننده، پند - دهنده.

نصیحت

(نَ حَ) [ ع. نصیحه ] (اِ.) پند، اندرز. ج. نصایح.

نصیر

(نَ) [ ع. ] (ص.) یاری گر، مددکننده. ج. انصار.

نضار

(نُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- زر.
۲- خالص از هر چیز.

نضارت

(نَ رَ) [ ع. نضاره ] (اِمص.) تازگی، آبداری.

نضج

(نُ) [ ع. ] (اِمص.) رسیدگی، پختگی.

نضرت

(نَ رَ) [ ع. نضره ] (اِمص.) تازگی و شادابی و خرمی (گیاه، انسان).


دیدگاهتان را بنویسید