دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - كشته شدن ايرج بر دست برادران‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

با کسم در زمانه الفت نیست
که نه اهل زمانه را مانم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مرقومه

(مَ مَ یا مِ) [ ع. مرقومه ] (اِمف.) نوشته، نامه. نک مرقوم.

مرمت

(مَ رَ مَّ) [ ع. مرمه ] (اِمص.) تعمیر و اصلاح هرچیز.

مرمد

(مُ مَ) [ ع. ] (ص.) کسی که چشم درد دارد.

مرمر

(مَ مَ) [ یو. لا. ] (اِ.) یکی از اشکال طبیعی کربنات کلسیم است. در اصطلاح معماری به هر نوع سنگ آهک متراکم صیقل پذیر مرمر گفته می‌شود و دارای اقسام مختلف است و به رنگ‌های زرد، سبز، ارغوانی، قرمز، ...

مرموز

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) رمزدار، پوشیده.

مرموق

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) موردنظر قرار داده شده، نگریسته شده.

مرمی

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) پرتاب شده.

مرنو

(مِ نُ) (اِصت.) (عا.) صدای گربه (خاصه صدایی که گربه در هنگام مست شدن و طلب جنس مخالف برآورد).

مرنو کشیدن

(~. کِ دَ) (مص ل.) صدا برآوردن گربه (خصوصاً به هنگام مستی شهوت).

مره

(مَ رِّ) [ ع. مره ]
۱- (مص م.) یک بار کاری را انجام دادن.
۲- (اِ.) یک دفعه، یک مرتبه.

مرهم

(مَ هَ) (اِ.) هر دارویی که روی زخم بگذارند تا بهبود یابد. ج. مراهم.

مرهون

(مَ هُ) [ ع. ]
۱- (اِمف.) گرو گذاشته شده.
۲- (اِ.) گروگان.

مروا

(مُ) [ په. ] (اِ.) فال نیک، دعای خیر. مقابل مرغوا.

مروارید

(مُ) [ په. ] (اِ.) گوهری است سفید و درخشان که درون صدف مروارید به وجود می‌آید و در جواهرسازی مصرف می‌شود. به رنگ سیاه و زرد نیز یافت می‌شود و نوع سفید آن مرغوب تر است.

مروای نیک

(مُ یِ) (اِ.) نام لحنی از سی لحن باربد.

مروت

(مُ رُ وَّ) [ ع. ] (مص نسب.) جوانمردی، مردانگی.

مروج

(مُ) [ ع. ] (اِ.) جِ مرج ؛ چمن زارها.

مروج

(مُ رَ وَّ) [ ع. ] (اِمف.) رواج داده، ترویج شده.

مروج

(مُ رَ وِّ) [ ع. ] (اِفا.) رواج دهنده، ترویج کننده.

مروح

(مُ رَ وِّ) [ ع. ] (اِفا.) راحت کننده، آسایش دهنده.


دیدگاهتان را بنویسید