دیوان حافظ – ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است

افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

گل بر رخِ رنگین تو تا لطفِ عرق دید
در آتشِ شوق از غمِ دل، غرقِ گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سرِ آبی که جهان جمله سراب است

در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت
کـ‌این گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طُورِ عجب لازمِ ایامِ شباب است




  شاهنامه فردوسی - گريختن افراسياب از رزمگاه‏‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آب کشیدن

(کَ یا کِ دَ) (مص ل.)
۱- کشیدن آب از چاه.
۲- شستن جامه در آب تا کف ناشی از صابون از بین برود.
۳- تطهیر شرعی.
۴- (عا.) چرکین شدن زخم در اثر آب آلوده.

دیدگاهتان را بنویسید