دیوان حافظ – ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است

افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

گل بر رخِ رنگین تو تا لطفِ عرق دید
در آتشِ شوق از غمِ دل، غرقِ گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سرِ آبی که جهان جمله سراب است

در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت
کـ‌این گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طُورِ عجب لازمِ ایامِ شباب است




در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استدلال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- دلیل خواستن.
۲- دلیل آوردن. ج. استدلالات.

استدن

(اِ تَ دَ) (مص م.) سِتُدن، گرفتن.

استذراء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) به کسی پناه بردن، در پناه کسی رفتن.

استذکار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) یاد کردن.
۲- (اِمص.) یادآوری، یاد کرد. ج. استذکارات.

استر

(اَ تَ) [ په. ] (اِ.) قاطر.

استرئوسکپ

(اِ تِ رِ ئُ کُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی که در آن دو تصویر متساوی روی هم قرار گرفته باشد، در آن صورت بنابر خاصیت رؤیت مضاعف، تصویر برجسته به نظر می‌رسد.

استراتوس

(اِ تِ) [ فر. ] (اِ.) ابری لایه لایه که پهنه آسمان را می‌پوشاند و معمولاً باران - زاست، ابر لایه‌ای.

استراتوسفر

(اِ تِ تُ فِ) [ فر. ] (اِ.) طبقه‌ای از جو (اتمسفر) که بالای ۱۰ تا ۱۲ کیلومتر قرار دارد و حرارت در آن جا همواره ثابت است.

استراتژی

(اِ تِ تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- نقشه و هدایت عملیات جنگی.
۲- نقشه، ترفند، راهبرد (فره).
۳- هر طرح درازمدت برای هدفی خاص: استراتژی اقتصادی، استراتژی نظامی.

استراحت

(اِ تِ) [ ع. استراحه ]
۱- (مص ل.) آرامیدن، آسایش خواستن.
۲- (اِمص.) آسایش، آسودگی.

استراق

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) دزدیدن.
۲- (مص ل.) دزدیده کاری کردن.

استراق سمع

(~ سَ) [ ع. ] (مص م.) پنهانی به سخن کسی گوش کردن.

استرجاع

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.)رجوع کردن، طلب بازگشت کردن.
۲- داده‌ای را بازپس گرفتن.
۳- (مص ل.) هنگام شنیدن خبر مرگ کسی، انالله و اناالیه راجعون گفتن.

استرحام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) رحمت خواستن. مرحمت طلبیدن.

استرخاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) سست شدن، نرم گشتن، فروهشتن.
۲- (اِمص.) سستی، فروهشتگی.

استرداد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) پس گرفتن.

استردن

(اُ تُ دَ) (مص م.)
۱- تراشیدن موی.
۲- پاک کردن.
۳- محو ساختن.

استرزاق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) روزی خواستن، طلب روزی کردن.

استرسال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- به نرمی سخن گفتن.
۲- موی سر را به طرف پایین انداختن.

استرشاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) رشوه طلبیدن.


دیدگاهتان را بنویسید