دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بی‌رحمِ تو تقصیر نبود

منِ دیوانه چو زلفِ تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود

یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود

سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود

آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود




  دیوان حافظ - صوفی بیا که آینه صافیست جام را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

پیوستگی به حق ز دو عالم بریدن است
دیدار دوست، هستی خود را ندیدن است
«بیدل دهلوی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

خط

(خَ طّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- اثر و نشانه قلم بر کاغذ و غیره.
۲- نوشته.
۳- نویسندگی.
۴- فرمان.
۵- کنایه از: موی صورت که تازه در آمده.
۶- فاصله بین دو نقطه (ریاضی).
۷- مسیر ویژه رفت و آمد پیوسته یک یا چند وسیله نقلیه.
۸- خوشنویسی.
۹- مرام، مسلک.
۱۰ - دستگاه انتقال یا جابه جایی چیزی در مسیر یا منطقه‌ای مشخص به وسیله لوله‌ها، سیم‌ها و مانند آن‌ها: خط گاز، خط لوله.
۱۱ - ردیف، صف. ؛ ~و نشان کشیدن (کن.) تهدید کردن. ؛~بر آب دادن (کن.) ناپایدار و از بین رفتنی. ؛~ خرچنگ قورباغه (کن.) شیوه نوشتن ناشیانه، ناهموار و بد. ؛ در ~بودن (کن.) در امان بودن، تحت حضانت بودن.

دیدگاهتان را بنویسید