دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بی‌رحمِ تو تقصیر نبود

منِ دیوانه چو زلفِ تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود

یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود

سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود

آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود




  شاهنامه فردوسی - گريختن افراسياب از رزمگاه‏‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ظلم ماری است هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش
«مکتبی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

چوبک

(بَ) (اِ.)
۱- گیاهی دارای گل‌های مجتمع با برگ‌های خاردار و ریشه ضخیم. ریشه این گیاه را پس از خشک کردن می‌کوبند و نرم می‌کنند و در شستن لباس به کار می‌برند.
۲- چوب کوتاه و باریکی که بعضی از سازهای کوبه‌ای مانند طبل را با آن می‌نوازند.
۳- نام تخته و چوبی که مهتر پاسبانان شب‌ها در دست می‌گرفت و آن چوب را ب ر تخته می‌کوفت تا از صدای آن پاسبانان بیدار شوند.

دیدگاهتان را بنویسید