دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بی‌رحمِ تو تقصیر نبود

منِ دیوانه چو زلفِ تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود

یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود

سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود

آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود




  دیوان حافظ - شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

جمهور

(جُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- توده، گروه، جماعت مردم. ج. جماهیر.
۲- معظم از هر چیزی.

جمهوری

(~.) [ ع. ] (اِ.) نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد: جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره.

جمهوریت

(جُ یَّ) [ ع. جمهوریه ] (مص جع.) حکومت جمهوری.

جموح

(جُ) [ ع. ] (مص ل)
۱- سرکشی کردن اسب.
۲- (ص.) اسب سرکش و تندرو.

جمود

(جُ) (مص ل.) جامد شدن.

جمیع

(جَ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیعاً

(جَ عَ نْ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیل

(جَ) [ ع. ] (ص.) زیبا، نیکو.

جمیله

(جَ لِ) [ ع. جمیله ] (ص.) زن زیبارو.

جن

(جِ نّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پری، موجود نامریی.
۲- شکوفه.
۳- اول هر چیزی. ؛ ~ و بسم الله کنایه از: دو شخص یا شی ء مخالف و ضد یکدیگر.

جن

(جَ) (اِ.) طرف، جانب، سوی.

جن زده

(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف.) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه.

جناب

(جَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - درگاه، آستانه.
۲- واژه‌ای ا ست که برای احترام، پیش از نام بزرگان گفته می‌شود.

جناب عالی

(جَ) [ از ع. ] (اِمر.) واژه احترام آمیز و رسمی برای مخاطب قرار دادن فرد.

جنابت

(جَ بَ) [ ع. جنابه ] (مص ل.)
۱- دور شدن.
۲- نجس شدن، جُنب شدن.

جنابه

(جُ بِ یا بَ) (ص.) توأم، دوقلو.

جنات

(جَ نّ) [ ع. ] (اِ.) جِ جنت.
۱- بهشت‌ها.
۲- بوستان‌ها.

جناح

(جَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بال.
۲- هر یک از دو طرف لشکر.

جناح

(جُ) [ معر. ] (اِ.) گناه، بزه.

جنازه

(جَ یا جِ زِ) [ ع. جنازه ] (اِ.) جسد مرده.


دیدگاهتان را بنویسید