دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بی‌رحمِ تو تقصیر نبود

منِ دیوانه چو زلفِ تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود

یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود

سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود

آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود




  شاهنامه فردوسی - پرسيدن همسر مهراب از دستان ويژگيهاى او را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کارم بدان رسید که همراز خود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

واگذاشتن

(گُ تَ) (مص م.) نک. واگذاردن.

واگرا

(گ) (اِفا.) دور شونده. مق همگرا.

واگردان

(گَ) (اِمص.) زیر و رو کردن، دوباره گرداندن.

واگرفتن

(گ ر تَ) (مص م.)
۱- پس گرفتن، دوباره گرفتن.
۲- منع کردن.

واگشت

(~.) (مص مر. اِمص.) بازگشت، مراجعت.

واگشت

(گَ) (اِ.) پناه، پناهگاه.

واگفت

(گُ) (مص مر. اِمص.)
۱- واگفتن.
۲- دشنام، فحش.

واگفتن

(گُ تَ) (مص م.) بازگو کردن، دوباره گفتن.

واگن

(گُ) [ فر. ] (اِ.) هر یک از اطاق‌های قطار.

واگوی

(اِمص.)
۱- بازگفت سخن نشنیده.
۲- بازتاب صوت در داخل گنبد، حمام یا در کوه.
۳- تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته‌ای خوانده می‌شود، توسط دسته دیگر.

واگویه

(یِ) (اِمص.) سخن شنیده را باز گفتن.

واگیر

(حامص)۱ - سرایت.
۲- (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را.
۳- ورزشی اس ت پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن ...

واگیردار

(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری.

وای

[ په. ] (اِ.)
۱- افسوس.
۲- فریاد، ناله.

وایا

(ص.) بایا؛ بایسته، ضروری.

وایت برد

(بُ) [ انگ. ] (اِمر.) اسبابی به صورت صفحه‌ای سفید(از جنس پلاستیک، پشم شیشه و مانند آن) که می‌توان روی آن با ماژیک مخصوص آن مطلبی را نوشت که به راحتی قابل پاک کردن می‌باشد.

وایست

(یِ) (ص.) بایست ؛ ضرورت، لزوم.

وایه

(یِ) (اِ.)
۱- بهره.
۲- حاجت، مراد.

وبا

(وَ) [ ع. وباء ] (اِ.) نوعی بیماری عفونی و همه گیر و مسری.

وبال

(وَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - سختی، عذاب.
۲- بَدی سرانجام.


دیدگاهتان را بنویسید