دیوان حافظ – غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند

نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند

خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند



  شاهنامه فردوسی - گرفتن قارن دژ الانان را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نا کرده گناه در جهان کیست بگو
وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو
«خیام نیشابوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آخرزمان

(خَ. زَ) [ ع. ] (اِمر.)
۱- دوره آخر.
۲- قسمت واپسین از دوران روزگار که به قیامت متصل گردد، آخرالزمان.
۳- مجازاً روزگاری که در آن حوادث نامعمول یا کارهای ناپسند زیاد روی می‌دهد. ؛ پیغمبر ~محمّد مصطفی (ص).

دیدگاهتان را بنویسید