دیوان حافظ – غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند

نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند

خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند



  دیوان حافظ - منم که گوشه میخانه خانقاه من است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سخت است با تنهايي ات خلوت كني هر شب
با خط خطي دفترت صحبت كني هرشب
«ویدا شادپور»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کیمیا

[ یو. ]
۱- (اِ.) ماده‌ای که به عقیده قدما می‌توانست مس را تبدیل به طلا کند.
۲- مکر و حیله.
۳- (کن.) عشق، عاشقی.
۴- (ص.) هر چیز نادر و نایاب، دست نیافتنی.
۵- در تصوف نظر پیرو مرشد کامل.

دیدگاهتان را بنویسید