دیوان حافظ – غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند

نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند

خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند



  شاهنامه فردوسی - پادشاهى فريدون پانصد سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مالسلمی و من بذی سلم
این جیراننا و کیف الحال
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کشیده

(کَ دَ یا دِ)
۱- (ص مف.) امتداد داده، ممتد.
۲- به سوی خود آورده.
۳- جذب کرده، مجذوب.
۴- تحمل کرده.
۵- برده، حمل کرده.
۶- حرکت داده.
۷- رسم کرده، خط کشیده.
۸- نقاشی کرده.
۹- سنجیده.
۱۰ - نوشیده.
۱۱ - برآورده.
۱۲ - ریخته در ظرف (غذا).
۱۳ - گسترده.
۱۴ - دور کرده.
۱۵ - (ص.) بلند، دراز.
۱۶ - (اِ.) (عا.) سیلی.

دیدگاهتان را بنویسید