دیوان حافظ – غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند

نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند

خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند



  شاهنامه فردوسی - پيغام كاوس به زال و رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آفتاب زردی

(زَ) (اِمر.) نک آفتاب زرد.

آفتاب مهتاب

(مَ) (اِمر.)
۱- نوعی وسیله آتش بازی که به هنگام سوختن به چند رنگ درمی آید.
۲- یکی از فنون کُشتی.
۳- پُشتَک وارو زدن.

آفتاب نزده

(نَ زَ دِ) (ق.) پیش از طلوع.

آفتاب نشین

(نِ) (ص.) بیکاره، تنبل.

آفتاب پرست

(پَ رَ) (اِ.)
۱- جانوری است شبیه به مارمولک، از رده خزندگان با زبانی دراز که از آن برای شکار حشرات استفاده می‌کند.
۲- گیاهی از تیره گاوزبان که در اراضی بایر روید، و گل‌های کوچک و سفید و آبی دارد.
۳- مجازاً، ...

آفتاب گردان

(گَ)
۱- (ص فا.) سایبان، چتر.
۲- پارچه ضخیم یا لبه کلاه که جلو تابش آفتاب بر چهره را می‌گیرد.
۳- (اِمر.) گیاهی از تیره مرکبان که تخم آن را تف داده یا روغن گیرند.

آفتاب گردش

(گَ دِ)(اِمر.) نک آفتاب پرست.

آفتاب گردک

(گَ دَ)(اِمر.) نک آفتاب پرست.

آفتاب گز کردن

(گَ. کَ دَ) (مص ل.) کنایه از: بیکاری و ولگردی.

آفتاب گیر

(اِمر.)
۱- سایبان، چتر.
۲- جایی که هر روز آفتاب در آن بتابد، آفتاب رو.

آفتابه

(بِ) (اِمر.) ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لوله بلند و باریک که سر آن گشاد است و در آن آب کنند و جهت نظافت استفاده کنند. ؛ ~ خرج لحیم کردن (کن.) تعمیر کردن کالای فرسوده‌ای که هزینه تعمیر ...

آفتابه دزد

(~. دُ)(ص مر.) دزدی که چیزهای کم ارزش می‌دزدد.

آفتابه لگن

(~. لَ گَ) (اِمر.) آفتابه و لگن برای شستن دست و دهان قبل و بعد از غذا.

آفتابی

(ص نسب.)
۱- منسوب به آفتاب، شمسی.
۲- در آفتاب پرورده.
۳- در آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی.
۴- بی ابر.
۵- رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب.

آفتابی شدن

(شُ دَ) (مص ل.)
۱- علنی شدن.
۲- پیدا شدن.

آفتومات

[ روس. ] (اِ.)=آفتامات:کلید خودکاری اس ت که فقط اجازه می‌دهد برق ازجانب دینام به باطری رود ولی اجازه بازگشت نمی‌دهد.

آفدم

(دُ)(ص.)۱ - آخرین، نها ی ی.
۲- سرانجام، فرجام.

آفرازه

(زِ) (اِ.) شعله، زبانه.

آفرنگ

(رَ) (اِ.)
۱- حشمت.
۲- اورنگ.

آفروزه

(زِ) (اِ.)
۱- آتشگیره، آتش زنه.
۲- فتیله چراغ.


دیدگاهتان را بنویسید