دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  دیوان حافظ - سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پست

(پَ) (ص.)
۱- پایین، نشیب.
۲- کوتاه، کم ارتفاع.
۳- فرومایه، بی سر و پا.
۴- خراب، بد.
۵- نابود، معدوم.
۶- ذلیل، زبون.
۷- دون، خوار.
۸- تنگ چشم، اندک بین.
۹- ناگوار، تلخ.
۱۰ - هراسان، مشوش.
۱۱ - بیزار، نفور.
۱۲ - سست، ضعیف.

دیدگاهتان را بنویسید