دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  شاهنامه فردوسی - رزم سهراب با گردآفريد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پرش

(پَ رِ) (اِمص.)
۱- پرواز، پریدن.
۲- جهش. ~۳ - پریدن و خیزش برداشتن از روی زمین با وسیله یا بدون وسیله که در ورزش انواع مختلف دارد: سه گام، خرک، با اسب، با چتر و همانند آن. ؛~ ارتفاع نوعی پرش است که ورزشکار باید از روی طناب یا مانعی بپرد. ؛ ~با نیزه پریدن از ارتفاع به وسیله نیزه‌ای دراز. ؛~ طول پریدن و جهش به جلو بدون وجود مانع.

دیدگاهتان را بنویسید