دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  شاهنامه فردوسی - جنگ رستم با افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گربه

(گُ بِ) [ په. ] (اِ.) حیوانی است پستان دار و گوشت خوار از تیره گربه سانان، دارای جثه‌ای نسبتاً کوچک، سرِ گرد، سبیل‌های حساس، گوش‌های راست و متحرک و پنجه‌ها و دندان‌هایی تیز. این حیوان به بی صفتی و نمک نشناسی معروف است. ؛ ~را دم حجله کشتن کنایه از: ترساندن، زهرچشم گرفتن.

دیدگاهتان را بنویسید