دیوان حافظ – عشق تو نهال حیرت آمد

عشق تو نهال حیرت آمد

عشقِ تو نهالِ حیرت آمد
وصلِ تو کمالِ حیرت آمد

بس غرقهٔ حالِ وصل کآخر
هم بر سرِ حالِ حیرت آمد

یک دل بنما که در رَهِ او
بر چهره نه خالِ حیرت آمد

نه وصل بِمانَد و نه واصل
آن جا که خیالِ حیرت آمد

از هر طرفی که گوش کردم
آوازِ سؤالِ حیرت آمد

شد مُنهَزِم از کمالِ عزّت
آن را که جلالِ حیرت آمد

سر تا قدمِ وجودِ حافظ
در عشق، نهالِ حیرت آمد




  شاهنامه فردوسی - كى‏ قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

امشبی را كه در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسدیم به فردای دگر
«عماد خراسانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

یادآور شدن

(وَ. شُ دَ) (مص ل.)
۱- به خاطر آوردن.
۲- به خاطر آوردن چیزی یا شخصی.

دیدگاهتان را بنویسید