دیوان حافظ – طایر دولت اگر باز گذاری بکند

طایر دولت اگر باز گذاری بکند

طایرِ دولت اگر باز گذاری بِکُنَد
یار بازآید و با وصل قراری بِکُنَد

دیده را دَستگَهِ دُرّ و گهر گر چه نَمانْد
بخورَد خونی و تدبیرِ نثاری بکُند

دوش گفتم بکُند لعلِ لبش چارهٔ من
هاتفِ غیب ندا داد که «آری بکُند»

کس نیارَد برِ او دَم زنَد از قصّهٔ ما
مگرش بادِ صبا گوش، گذاری بکُند

داده‌ام بازِ نظر را به تَذَرْوی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکُند

شهر خالی‌ست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند

کو کریمی که ز بَزمِ طربش غم‌زده‌ای
جرعه‌ای دَرکِشد و دفعِ خُماری بکند

یا وفا، یا خبرِ وصلِ تو، یا مرگِ رقیب
بُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟

حافظا گر نَرَوی از دَرِ او، هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کِناری بکند


  شاهنامه فردوسی - فرستادن فريدون منوچهر را به جنگ تور و سلم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نگار می فروشم عشوه‌ای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اسفناج

(اِ فَ یا فِ) (اِ.) = اسپناج. اسپناخ. سپاناخ. اسپاناج: گیاهی است یک ساله دارای برگ‌های پهن و ساقه‌های سست و نازک، در پختن آش و پاره‌ای از غذاها مورد ا ستفاده قرار می‌گیرد. ؛ ~ سبز شدن از کله کسی (کن.)تعجب شدید به کسی دست دادن.

دیدگاهتان را بنویسید