دیوان حافظ – صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد
بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّه‌باز کرد

بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد

ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد

این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟
و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد

ای دل بیا که ما به پناهِ خدا رویم
زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد

صنعت مَکُن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد

فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد

ای کبک خوش خُرام کجا می‌روی؟ بایست
غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد

حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل
ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد





  دیوان حافظ - چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یانه

(ن) (اِ.)
۱- هاون.
۲- بزرک و تخم کتان.

یانکی

(اِ.) نامی تحقیرآمیز برای آمریکاییان خاصه نظامیان آمریکا.

یاهو

(اِ.) نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یاهو» است.

یاور

(~.) (اِ.) درجه نظامی که سابقاً در ارتش معمول بود و به جای آن سرگرد برگزیده شد.

یاور

(وَ) (ص.) یاری دهنده، پشتیبان.

یاوند

(وَ) (اِ.) پادشاه. ج. یاوندان.

یاوه

(و) (ص.)
۱- بیهوده، بی معنی.
۲- بی - سرپرست، سرِخود.

یاوه کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) گم کردن، هدر دادن.

یاوه گشتن

(~. گَ تَ) (مص ل.) گُم شدن.

یاوه گو

(~.) (ص فا.) بی هوده گو، آن که سخنان بی معنی گوید.

یاوگی

(وَ) (حامص.) بیهودگی، هرزگی.

یاکند

(کَ) (اِ.) یاقوت.

یب

(یَ) (اِ.) تیر پیکان دار.

یباب

(یَ) [ ع. ] (ص.) خراب، ویرانه.

یبس

(یُ) [ ع. ]
۱- (اِمص.) خشکی.
۲- (ص.) (عا.) بدخلق، بدمعاشرت.

یبوست

(یُ سَ) [ ع. یبوسه ]
۱- (اِمص.) خشکی، عدم رطوبت.
۲- در فارسی: خشکی مزاج و کار نکردن شکم.

یتاق

(یَ) [ تر. ] (اِ.) کشیک، نگهبانی.

یتاقی

(یَ) (ص.) پاسبان، نگهبان.

یتیم

(یَ) [ ع. ] (ص.)
۱- کودک پدر مرده.
۲- هر چیز منحصر به فرد و بی همتا.

یتیم خانه

(~. ن) [ ع - فا. ] (اِمر.)جای پرورش یتیمان، دارالایتام.


دیدگاهتان را بنویسید