دیوان حافظ – صوفی بیا که آینه صافیست جام را

صوفی بیا که آینه صافیست جام را

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل‌فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را

در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه‌سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را




در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گوشت

(اِ.) بخش‌های نرم بدن جانوران به ویژه مهره داران که معمولاً زیر پوست قرا ر دارد این بخش از بدن جانوران حلال گوشت کاربُرد غذایی دارد.

گوشت

(گُ وِ) = گوش. گویش:
۱- (اِمص.) گفتن، گفتار.
۲- (اِ.) یکی از آوازهای شش گانه‌است که قدما آن را تشخیص داده‌اند، گواشت.

گوشت تلخ

(تَ) (ص مر.) (عا.) بداخلاق، بدمعاشرت.

گوشت کوب

(اِ.) ابزاری که به وسیله آن گوشت پخته ر ا در ظرفی می‌کوبند.

گوشتالو

(ص مر.) چاق، فربه.

گوشتخوار

(خا) (ص.)
۱- دارای عادت یا گرایش به خوردن مواد گوشتی.۲ - دارای ویژگی تغذیه از جانوران.

گوشتخواران

(خا) (اِ.) گروهی از پستانداران که فقط از گوشت تغذیه می‌کنند و اغلب دارای دندان‌ها و چنگال‌های قوی می‌باشند.

گوشخار

(اِ.) گوشواره.

گوشدار

(ص فا.) = گوش دارنده:
۱- دارای گوش، دارنده گوش، دارای آلت شنوایی.
۲- شنونده، سامع.
۳- آن که استراق سمع کند.
۴- متوجه، مراقب.
۵- محافظت کننده، نگهبان، حامی، حمایت کننده.

گوشزد

(زَ) (اِمص.) یادآوری، تذکر دادن، خاطرنشان ساختن.

گوشمالی

(حامص.) تنبیه.

گوشه

(ش) (اِ.)
۱- کنج، زاویه.
۲- هر یک از تقسیمات دستگاه موسیقی ایرانی.
۳- کنایه، حرف کنایه آمیز.
۴- کناره، لبه.
۵- جای خلوت، جای دور از مردم.

گوشه دار

(~.) (ص مر.)
۱- سخن همراه با طعنه و کنایه.
۲- زاویه دار.

گوشه زدن

(~. زَ دَ) (مص ل.) (عا.) طعنه و کنایه زدن.

گوشه پسله

(~. پَ لِ) (اِمر.) (عا.) جای دور افتاده.

گوشه چشم

(~. چَ) (اِمر.) کنایه از: توجه و التفات مختصر و کوتاه.

گوشه گرفتن

(~. گِ رِ تَ) (مص م.) گوشه - نشینی کردن.

گوشه گیر

(~.) (اِفا.) خلوت نشین، زاهد.

گوشواره

(رِ) (اِمر.) = گوشوار:
۱- زینتی که زنان در گوش آویزند.
۲- آن است که بر دو جانب در ورودی‌های ساختمان دو ستون بنا کرده و نیم آجر عقب تر سازند.

گوشوان

(مص مر.) = گوش بان: محافظ، مراقب، راعی.


دیدگاهتان را بنویسید