دیوان حافظ – صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ رَه کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دِیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا

چه نسبت است به‌ رندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وَعظ کجا نغمهٔ رَباب کجا

ز رویِ دوست دلِ دشمنان چه دریابد؟
چراغِ مُرده کجا شمعِ آفتاب کجا

چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا

مَبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است
کجا همی‌ رَوی ای دل بدین شتاب کجا

بِشُد! که یادِ خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کِرِشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا؟

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آدنیس

(دُ نِ) [ لا. ] (اِ.)
۱- گیاهی از تیره آلاله‌ها. برگ‌هایش بریده و کمی از آلاله پهن تر، دارای گل‌های زرد و قرمز و در مزارع گندم پراکنده‌است.
۲- از رب النوع‌های فنقی که به صورت جوانی بسیار زیبا تصویر شده‌است، ...

آده

(دِ) (اِ.) چوب دراز، چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان روی آن بنشینند.

آدیش

(اِ.) آتش.

آدینده

(یَ دِ) (اِ.) آژفنداک، رنگین کمان، قوس قزح.

آدینه

(نِ) (اِ.) روز جمعه، آخرین روز هفته.

آذار

[ معر. ] (اِ.) ششمین ماه از ماه‌های سریانی، ماه اول بهار.

آذارافیون

(اَ) [ معر. ] (اِ.) هشت پا.

آذر

(ذَ) [ په. ] (اِ.)
۱- آتش.
۲- ماه نهم از سال شمسی.
۳- روز نهم از هر ماه شمسی.
۴- نام ایزدی.

آذرافروز

(~. اَ)
۱- (ص فا.)افروزنده آتش، آتش آفروز.
۲- (اِ.) ظرفی سفالین که برای تند و تیز کردن آتش به کار می‌برده‌اند.

آذرافزا

(~. اَ) (اِفا.) آتش افروز، آذرافروز.

آذربایجانی

(~.) (ص نسب.) منسوب به آذربایجان، از مردم آذربایجان.

آذربرزین

(~. بَ) (اِ.) نام یکی از سه آتشکده بزرگ دوره ساسانی که در ریوند خراسان قرار داشت.

آذربو

(~.) (اِمر.) = آذربویه: گیاهی است جزو تیره اسفناج و خودرو است و برگ‌های ریز به هم فشرده دارد. ریشه آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.

آذرجشن

(~. جَ) (اِمر.) جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر، در این روز به زیارت آتشکده می‌رفتند.

آذرخش

(ذَ رَ) (اِمر.) برق، صاعقه.

آذرروز

(ذَ) (اِمر.) روز نهم از هر ماه شمسی.

آذرشست

(~. شُ) (اِ.)
۱- آذرنشین، سمندر.
۲- پنبه کوهی.

آذرنگ

(ذَ رَ)
۱- (ص مر.) آتش رنگ، آذرگون.
۲- روشن، نورانی.
۳- (اِمر.) آتش، آذر.

آذرکده

(~. کَ دِ) (اِمر.) آتشکده.

آذرگشسپ

(~. گُ شَ) (اِمر.) نک آذرگشنسب.


دیدگاهتان را بنویسید